باران نور

گوش فرا دهید زیرا سخنان او مرهم دردهای شماست

باران نور

گوش فرا دهید زیرا سخنان او مرهم دردهای شماست

همیشه...

 


همیشه ابرها فرصت باریدن دارند

و رودها فرصت دریا شدن

همیشه کوهها فرصت ایستادن دارند

اما شانه های محکم تو

 همیشه فرصت دیوار شدن ندارند

و دلت همیشه فرصت عاشق ماندن! 

تلخ و شیرین؟؟؟


مرگ از زندگی پرسید : چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟؟؟؟؟

  زندگی لبخندی زد و گفت : دروغی که در من نهفته است و حقیقتی که تو،  در وجودت داری!!!


ماه من غصه چرا؟!

ماه من، غصه چرا!؟ 


ماه من ، غصه چرا ؟

آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد

یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت ،

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا !؟ 

تو مرا داری و من

هر شب و روز ،

آرزویم ، همه خوشبختی توست

ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن

کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند

ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید

نشانم می داد

او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،

غرق شادی باشد

ماه من!

غصه اگر هست ، بگو تا باشد

معنی خوشبختی ،

بودن اندوه است

این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین

ولی از یاد مبر،

پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند ،

که خدا هست ، خدا هست

و چرا غصه ؟ چرا

غذای روح؟


تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تفکر نمی کنند.

امام حسن علیه السلام  ( بحارالانوار- جلد 1- ص 218 )