همیشه ابرها فرصت باریدن دارند
و رودها فرصت دریا شدن
همیشه کوهها فرصت ایستادن دارند
اما شانه های محکم تو
همیشه فرصت دیوار شدن ندارند
و دلت همیشه فرصت عاشق ماندن!
مرگ از زندگی پرسید : چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم ؟؟؟؟؟
زندگی لبخندی زد و گفت : دروغی که در من نهفته است و حقیقتی که تو، در وجودت داری!!!
ماه من، غصه چرا!؟
ماه من ، غصه چرا ؟
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد
یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت ،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چرا !؟
تو مرا داری و من
هر شب و روز ،
آرزویم ، همه خوشبختی توست
ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید
نشانم می داد
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ،
غرق شادی باشد
ماه من!
غصه اگر هست ، بگو تا باشد
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا
تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تفکر نمی کنند.
امام حسن علیه السلام ( بحارالانوار- جلد 1- ص 218 )